یاد صیّادی کنی در آن زمانبا درآمد صید ماهی زیست آنگر فقیری بود ایامی گذریومی از ایام بخت اقبال ترصید ماهی کرد جانا بس بزرگبرد بازاری خریداری یزرگچون یکی از عاملان شهری دلازورگو بودش بناحق جلوه هامشتری ماهی بشد با پول خُردظالمی بودش که کالایش ببردچون که صیّادی نشد راضی دلابر سرش عامل بزد یک چوب راچون چنین شد رو به جانب آسمانکرد صیادی که با او گفتمانعرض کرد ای خالق پرورده جاندر برابر قدرت اویی ناتوانداد من بستان ز ظالم پیشه ایکیفری او را دهی ظالم همیگر چه ماهی شد به بریانی دلابا گزش انگشت کیفر برملاآن چنان ماهی گزید انگشت راعبرتی باشد ستم را او رهاچون چرایی لا عدالت را نماعادلی ما بین خلقی شد خدا انتقام از دست خالق دیده ایخلق را گیریم کردی کیسه ای
ادامه مطلب : داد من بستان ز ظالم پیشه ای

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Todd foodname20 حکيم زين العابدين عسکري لشت نشايي گيلاني Jenny قران وعترت سینک استیل صنعتی وبلاگ دکتر عباسعلی قربان صباغ تورهای خارجی و داخلی نامی گشت